سردار شهید حسین علی قجهای در تاریخ ۱۳۳۷/۰۶/۱۴ در زرین چشم به جهان گشود.
ایشان در سن ۲۴ سالگی در تاریخ ۱۳۶۲/۰۲/۱۵ و در خرمشهر به مقام والای شهادت رسید.
روز چهاردهم شهریورماه سال ۱۳۳۷ شهید حسین علی قجهای در زرین شهر اصفهان در دستان خسته پدر کشاورزش جای گرفت و در سایه تربیت عالمانه پدر رشد نمود. در سن ۷ سالگی به مدرسه رفت و تا اخذ مدرک دیپلم تحصیل نمود. از کودکی علاقه زیادی به ورزش کشتی داشت و به عنوان قهرمان اول شهرستان و استان اصفهان برای چند سال متوالی معرفی گشت و به مسابقات انتخایی تیم ملی راه یافت. سال ۱۳۵۳ شهید حسین علی قجهای وارد فعالیتهای سیاسی شد. سال ۱۳۵۶ به قم مهاجرت کرد و توسط مأموران ساواک دستگیر شد. چند مرتبه نیز به منظور فعالیتهای سیاسی به شیراز و قم سفر کرد. سرانجام انقلاب اسلامی پیروز شد. چند ماه بعد از پیروزی، منافقین دست به کار شدند و در مدارس به تبلیغ وسیع پرداختند. افکار نوجوانان و جوانان را تحت تاثیر قرار داده، سعی می کردند به هر نحوی که شده، آنها را جذب کرده، از مسیر اسلام و انقلاب و امام باز دارند.
در مدرسهای که شهید حسین علی قجهای درس می خواند، یکی از معلمین گرایش شدیدی به سازمان منافقین داشت و اهداف این گروهک پلید و وابسته را برای دانش آموزان طرح می کرد. حسین چندین بار سعی کرد با صحبت، او را از این کار باز دارد که موفق نشد، تا سرانجام به درگیری شدید میان او و معلم منجر شد. از همان جا حسین عزم خود را برای مبارزه با خط نفاق و گروهکهای وابسته جزم کرد و فهمید که دشمنان هنوز نمردهاند، بلکه لباس عوض کردهاند. فرماندهی سپاه زرین شهر و تشکیل گروه ضربت برای مبارزه با مواد مخدر و توزیع کنندگان آن، یکی دیگر از فعالیتهای حسین پس از انقلاب بود. در پی صدور فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر تشکیل سپاه پاسداران، حسین به این نهاد انقلابی پیوست و در تشکیل و سازماندهی سپاه زرین شهر نقش تعیین کننده داشت وخود نیز فرماندهی آن را به عهده گرفت. دوستانش درباره آن روزها چنین می گویند:
در ایامی که حسین فرماندهی سپاه زرین شهر را بر عهده داشت، برنامه خاصی برای خود تنظیم کرده بود. بعد از ساعت ۱۲ شب که می ایستاد به نماز شب ما می رفتیم برای گشت در شهر وقتی بر می گشتیم می دیدیم هنوز در حال نماز است. معمولا قبل از شروع نماز یکی دو ساعت ورزش می کرد، آن هم ورزش های سنگین. هفتهای یکی دو بار فاصله پادگان غدیر اصفهان تا زرین شهر را از میان کوهها پیاده طی می کرد. طی این مسیر ۲۴ ساعت طول می کشید. گاهی هم به کوه می رفت و در آنجا به مناجات می پرداخت. وقتی دشمنان ایران استانهای کردستان، سیستان و بلوچستان، مازندران و خوزستان را به آشوب کشاندند او به کردستان رفت تا با ضد انقلاب به مبارزه بپردازد.
در بازگشت به زادگاهش فرماندهی عملیات سپاه پاسداران زرین شهر را به او سپردند. برای مدتی نیز فرمانده توپخانه سپاه مریوان و دزلی را پذیرفت. هنوز مدتی نگذشته بود که به عنوان فرمانده عملیات سپاه مریوان و دزلی معرفی گردید. حسینعلی ماهها با ضدانقلاب جنگید و در عملیات محمد رسول الله (ص) با سمت فرمانده عملیات حاضر شد. حسین احترام زیادی برای پیشکسوتان کشتی قائل بود. یکی از دوشتانش از او چنین می گوید: قبل از انقلاب چند بار با هم مسابقه دادیم که با توجه به سابقه بیشتر فعالیت من درکشتی، او هرگز حرمت پیشکسوتی مرا نشکست. حتی در یکی از مسابقات که در شهر اصفهان برگزار می شد من و او باید با هم کشتی میگرفتیم. او گفت که حاضر نیست با من کشتی بگیرد. علت را پرسیدم، پس از امتناع بسیار گفت: «چون شما خسته میشوی و نمیتوانی با حریف بعدی کشتی بگیری و برای تیم مقام بیاوری.» سرانجام پس از کلی اصرار و خواهش به کشتی با من تن داد. اما با شناختی که از مهارت و قدرت بدنی او داشتم، متوجه شدم که به عمد تن به شکست داد تا حرمت من و تیم شهرش حفظ شود.
شهید حسین علی قجهای در کردستان فرماندهی محور دزلی بود، همیشه کوملهها را زیر نظر داشت، آنان از حسین ضربههای زیادی خورده و برای همین هم برای سرش جایزه گذاشته بودند. یک روز سر راه حسین کمین گذاشتند. او پیاده بود، وقتی متوجه کمین کوملهها شد، سریع روی زمین دراز کشید و سینه خیز و خیلی آهسته خودش را به پشت کمین کشید و فردی را که در کمینش بود به اسارت درمیآورد. و به او گفت: حالا من با تو چکار کنم؟ کومله در جواب گفت: نمیدانم، من اسیر شما هستم. حسین گفت: اگر من اسیر بودم، با من چه میکردی؟ کومله گفت:«تو را تحویل دوستانم میدادم و بیست هزار تومان جایزه میگرفتم. حسین گفت:«اما من تو را آزاد میکنم. سپس اسلحه او را گرفته و آذارش کرد. آن شخص، فردای آن روز حدود سی نفر از کوملهها را پیش حسین آورد و تسلیم کرد آنها همه از یاران حسین در جنگ تحمیلی شدند.
بعد از آن برای شرکت در عملیات فتحالمبین با سمت فرمانده گردان سلمان فارسی به جبهه جنوب رفت. عملیات بیتالمقدس و جاده اهواز – خرمشهر در تاریخ ۱۵/۲/۱۳۶۲ جایگاه عروج این سردار ملی و افتخار آفرین ایران بزرگ است. او در سن ۲۴ سالگی شربت شهادت را نوشید و بر اثر اصابت گلوله به سرش به دیدار معبودش شتافت.