سردار شهید حسین ناجیان در تاریخ ۱۳۳۳/۴/۲۴ در تهران چشم به جهان گشود.
ایشان در سن ۲۸ سالگی در تاریخ ۱۳۶۱/۷/۱۰ و در جبهة سومار به مقام والای شهادت رسید.
کمتر کسی است که از طریق جهادسازندگی به منطقه جنوب کشور اعزام شده باشد و با نام حسین ناجیان آشنا نباشد.
اعجوبه جبههها، مهندس شهید حسین ناجیان یکی از چهرههای درخشان جهادسازندگی و از بنیان گذاران این نهاد شریف میباشد.
حسین در محیط یک خانواده مذهبی در تهران متولد شد. وی همزمان با طی دوران تحصیل در یک مدرسه اسلامی با شرکت در جلسات مذهبی به فراگیری اصول اعتقادات و احکام اسلامی زیربنای فکری خویش را شکل میداد.
دوران ابتدائی و راهنمایی را پشتسر گذاشت. وی از همان دوران دبیرستان به مردم محروم و دردکشیده میاندیشید. در رابطه با مسائل سیاسی بسیار مبارز و جدی بود. هنگامیکه برادر وی در رابطه با مسائل سیاسی بدست مزدوران رژیم پهلوی ۶ ماه زندانی شده بود. و ما از او اطلاعی نداشتیم، حسین بطور مداوم مادرش را دلداری میداد، و میگفت ما برای اجرای احکام إلهی باید چنین اعمالی را انجام دهیم و حتی برای آن به زندان برویم و سختیها را تحمل کنیم.»
پس از پایان تحصیل دبیرستانی وارد دانشگاه پلیتکنیک تهران شده و از همان ابتدا با تلاشی پیگیر و خستگیناپذیر در محیط انجمن اسلامی و مسجد دانشگاه با همیاری برادران همفکر خود باعث ایجاد جوّ سالمی در محیط دانشگاه شد. فعالیتهای وی در برنامههای اسلامی دانشگاه چه در محیط انجمن اسلامی و چه در زمینه تهیه کتاب و چه در برنامههای کوهنوردی کمنظیر بود.
کمحرف بود و آرام، صلابت و متانت انقلابی وی در برخوردها، علیرغم جریانات سیاسی آنروز که بیشتر روحیات ماجراجویانه را طلب میکرد موجب ساخته شدن عدهای از افراد مسلمان شد که بعدها جوّ اسلامی دانشگاه را از انحراف و لغزشها حفظ کردند.
پس از پایان دوران دانشگاه وی از رفتن به سربازی برای خدمت به رژیم خونآشام آنروز امتناع ورزید و بدینوسیله امکان استخدام در سیستم دولتی را برای همیشه از خود سلب نموده و با همکاری چند نفر از دوستانش به کار لولهکشی در یک شرکت ساختمانی مشغول شد.
خبر زلزله در طبس و فرمان امام امت دائر بر کمک مستقیم به مردم رنجدیده آن سرزمین حسین را بر آن داشت که به آن سرزمین برود. وی ابتدا باتفاق عدهای از دوستان در یکی از دهات مشغول لولهکشی و ساختن مسجد و نیز برپا کردن چادر جهت اسکان مردم ده شد. حسین پس از مدتی به مرکز اردوگاه امام که در شهر طبس بود رفته و در آنجا بعنوان مسئول تدارکات به خدمت فی سبیلالله ادامه داد. وی که از این پس به «حسین فنی» معروف شده بود با کوشش شبانهروزی سعی در برآوردن نیازهای کلیه واحدهای اردوگاهی در تمامی دهات نمود. حسین در مدت چندماه کار فشرده بهمراه سایر برادران روحانی و کارگر و بازاری و… زندگی هزاران نفر را بیاری خداوند متعال در طبس نجات داد و با کولهباری از ایمان و تجربه کار مردمی به تهران بازگشت.
این اعتقاد که حرکت بدون ارتباط واقعی با متن امت، یک حرکت غیرواقعی و روشنفکرانه خواهد بود روزبروز در حسین تبلور بیشتری پیدا میکرد و به همین دلیل بود که وی پس از بازگشت از طبس کار مردمی را در سنگر مساجد انتخاب کرده به فعالیت در مسجد امیرالمؤمنین علیهالسلام پرداخت…
پیروزی انقلاب نقطه کمالی در زندگی حسین بود. وی از این پس با توانی بیشتر به صحنه آمده و با اشتیاق تمام به حل معضلات کارگری پرداخت و در زمانی که بازار شعارهای توخالی چپ و راست گرم بود و از هر طرف کارگران عزیز این مرز و بوم را هدف قرار داده بودند حسین با طرح شعارهای اسلامی و بردن فرهنگ اسلامی به داخل کارخانه زندگی پربار خویش را با بخشی دیگر از امت قهرمان پیوند زد. وی ضمن کوششهای خستگیناپذیر و کار شبانهروزی در بین کارگران با برخوردهای آرام و صمیمانه، خود را در قلب آنها جای داد.
آغاز جنگ تحمیلی، سرآغاز تکامل و عروجی دیگر در زندگی حسین بود. با شروع جنگ او دیگر آرام و قرار نداشت و مرغی در قفس را میمانست که منتظر فرصتی برای آزادی باشد. بالأخره لحظه موعود فرارسید و او در آبانماه سال ۵۹ بسوی اهواز پر کشید و در کنار دوست دیرین خود شهید محمد طرحچی نطفههای ایجاد ستاد پشتیبانی فعلی را فراهم ساخت. ستاد پشتیبانی در آغاز از چند تعمیرگاه خودروهای خراب شده جنگی تشکیل میشد. حسین با ارتباطی که با کارخانجات داشت در بردن کارگران در تخصصهای مختلف به جبهه نقش زیادی داشت. حسین در سمت مدیریت تعمیرگاههای جهاد، با برخوردهای مناسب خود کارگران مکانیک و رانندههای ماشینهای سنگین را که کمتر در محیطهای جمعی کار کردهاند بدور شمع وجود خویش گرد آورد. ستاد کربلا را سازمان داد. هنر حسین در همین ویژگی روحی او نهفته بود که این روحیه، استعداد حرکت ستاد پشتیبانی را تعیین میکرد.
رفتار و اخلاق اجتماعی حسین به گونهای بود که این کارگران عزیز نه تنها در تمام طول مدت جنگ، حسین و ستاد را ترک نکردند، بلکه هماکنون نیز جزء ارکان تدارکات و مهندسی جبهه شدهاند و بعضی نیز به فیض عظیم شهادت نائل آمدهاند.
شهید حسین ناجیان با کاری بیشائبه و بدون سر و صدا توانست ثقلی از نظر نیروی انسانی مدیر و مؤمن حول ستاد پشتیبانی ایجاد کند که بواسطه آن ستاد قادر به پذیرفتن مسئولیت بسیار سنگین مهندسی جبهه گردید. و همواره او خود نیز یکی از عوامل مؤثر ایفای این نقش بود.
حسین در سختترین شرایط سیاسی روز به دلیل شناخت فکری که از روح پاک وی سرچشمه میگرفت کمتر دچار شک و تردیدهای روشنفکرانه شده و همواره خط مبارک امام(قدسسره) را به درستی تشخیص میداد و در این امور شاید بتوان او را از معدود افرادی به شمار آورد که در تمام طول سالهای قبل و بعد از پیروزی انقلاب با بیشترین توان کار کردند و کمتر درگیر اغتشاشات فکری ناشی از برخوردهای غیرواقعی روشنفکرانه و خودخواهیهای جاهطلبانه شدند. این آزادی درونی و صافی روح باعث میشد که حسین همواره در هر زمینهای بیشترین کارها را با کمترین ادعا برعهده گیرد…
آخرینباری که حسین را دیدم ۱۵ روز قبل از شهادتش بود، و بسیار ناراحت و دلگیر از اینکه به تهران آمده است. او از من و مادرش خواست که برای زیارت شهداء به بهشتزهرا برویم و ما هم رفتیم. پس از اینکه بر سر مزار دوستانش فاتحهای خوانیدم به خانه برگشتیم. وی به مادرش گفته بود که مادر دلم خیلی گرفته است شما نمیدانید در جبهه چه خبر است، آنجا بهشت است. انسان باید آنجا باشد تا درک کند جبهه یعنی چه؟ موقع رفتن ساکش را برداشت و او را از زیر قرآن رد کردیم. در لحظات آخر با گرمی مرا در آغوش گرفت و روبوسی کردیم و گفت: حاجیآقا مرا دعا کن تا موفق شوم. منهم گفتم: برو انشاءالله موفق میشوی.»
وقتی عملیات مسلمبنعقیل(ع) فرارسید حسین باتفاق شهید والامقام حاج اسداللههاشمی به غرب کشور رفته بود.
از آنجا که دل عاشق او تمنای پرواز داشت همرزم او حاج اسدالله نقل نموده است که: «حسین ناجیان روی پای خود بند نبود و دوست داشت زودتر به خط مقدم برسد و وقتی به منطقه عملیاتی رسیدیم دیدم ناجیان یک روحیه دیگر دارد. با ماشین داشتیم میرفتیم که یک کاتیوشا به ماشین اصابت کرد و ناجیان به بیرون پرت شد و منهم به طرف دیگر. وقتی رفتم بالای سرش دیدم ناجیان شهید شده است.»
شهید حسین ناجیان که حقیقتاً اسوه مقاومت و فعالیت بود در سن ۲۸ سالگی روز دهم مهرماه سال ۱۳۶۱ در جبهه سومار جلوهای از جذبه ملکوت را با خون ملتهب خویش تصویر کرد و بتاریخ ثابت و پابرجا، ماندگار شد.