به بهانه بازگشت پیکر پاک شهید مجید قربانخانی که یکی از محبوبترین و به یادماندنیترین شهدای مدافعان حرم حضرت زینب (س) بر آن داشتیم تا موضوعی را بررسی کنیم که چندیست در برخی از رسانههای بیگانه و شبکههای اجتماعی مورد سوءاستفاده قرار گرفته و گروهی از آن برای زیر سوال بردن اهداف الهی و پاک مدافعان حرم استقاده میکنند. موضوع از این قرار است که از جدیدتربن دسیسهها و روشهای دشمن در تبلیغات خود علیه کشورمان، حمله ور شدن و ترور شخصیتی مدافعان حرم و کسانی است که جان خود را برای دفاع از حرم و کشور دادهاند. البته سالهاست که بسیاری از رسانههای غربی این روند را بکار گرفتهاند که البته به حول و قوه الهی شکست خوردهاند.
در جدیدترین موج تبلیغاتی علیه مدافعان حرم و بخصوص سپاه پاسداران، پس از بازگشت پیکر پاک شهید قربانخانی، برخی رسانههای معاند ادعا کردهاند که «سپاه با جذب بچههای پائین شهر و حتی برخی خلافکارها و به بزن بهادرهای پایین شهری آنان را با وعده و وعیدهای مالی جذب و به سوریه و عراق میفرستاده است.» این رسانهها با استفاده از پیشینه شهدایی مانند شهید قربانخانی و سردار همدانی قصد در به کرسی نشاندن ادعای بیاساس و بیپایه خود دارند و در خیال خام خودشان از محبوبیت و اهمیت حضور این دلاوران در سوریه و عراق می کاهند.
بلی. این صحت دارد که مجید قصه ما خالکوبی داشت و شاید از کودکی عاشق اهلبیت(ع) نبود. این هم درست است که مجید، یا همان مجید سوزوکی دوران نوجوانی، این شهید والامقام در دوران جوانی بزن بهادر بود و اهل دود و دم. اما شهید مجید قربانخانی نخستین کسی نیست که فرایند تحول تا شهادت را به این شکل پیموده است. پیش از این نیز در میان مدافعان و ایثارگران، اشخاص بسیاری بودهاند که از دوران جاهلیت زندگیشان به حقیقت رسیدهاند و عاقبت به خیر شدهاند. از حر بنیزید ریاحی گرفته تا فضیل بنعیاض و از طیب حاجرضایی تا شهید سیدمرتضی آوینی. از لات تهرانی گرفته تا سردار همدانی و بسیاری دیگر.
عطیه همتی در مجله مهر داستان مجید را اینگونه شرح میدهد: «قصه شهید مجید قربانخانی قصه کوچهپسکوچههای پایینشهر است. قصه آدمهایی که بارها به شهادت چشمهایمان قضاوتشان کردیم اما صدای «هل من ناصر ینصرنی» را که شنیدند تمام راه را با سر دویدند تا از قافله عقب نمانند…قصه مجید قربانخانی قصه این روزهای بچههای محله «یافتآباد» تهران است و عکسهایش زینتبخش کوچههایی است که کودکان خردسال آن، هنوز به امید آمدن مجید اسباببازیهایشان را بساط میکنند. هنوز با دیدن ماشین خالی از مجید بالا و پایین میپرند و حتی به امید آمدن او، برایش نامه مینویسند و آدمبزرگها بارها هرروز از خودشان میپرسند. چه چیزی مجید را برد؟
بله میشود متحول شد و به عشق شهادت راهی میدان جنگ شد. میتوان نور را دید و نورانی شد. مجید از حضرت آقایش رضا خواست که آدم شود و شد، حتی از خواستهاش سبقت گرفت. مجید از همه ما سبقت گرفت. اما صحبت ما با کسانی است که ادعا میکنند سپاه به مجید و امثال وی قول پول و ماشین و خانه میدهند. کسانی که ادعا میکنند تیپها و گردانهای حاضر در سوریه متشکل از «لات و لوت»هایی بودهاند که «سپاه فریب» داده و به آنجا برده. واقعیت این است که سپاه یک نهاد مردمی است و به همه قشرهای جامعه تعلق دارد، چه تحصیل کرده و چه امثال مجید سوزوکیها.