در ساعات ابتدایی روز جمعه ۱۳ دیماه سال ۱۳۹۸خبرهای تائید نشدهای مبنی بر حملهای در نزدیکی فرودگاه بغداد منتشر شد که ضدونقیض و باورنکردنی بود ولی به سرعت این خبرها تایید شد و کل کشور در عزا نشست. در حالی که در شرف دومین سالگرد شهادت سردار سلیمانی هستیم، امسال هم مانند سال گذشته برنامهها و مراسم یادبود مختلفی در سرتاسر کشور به احترام نام بزرگ این شهید اسلام و ایران برگزار میشود. در کنار این مراسم وقت آن هم رسیده که با شکل دقیقتری به تحلیل شخصیت و رویکرد نظامی حاج قاسم بپردازیم و با نگاهی فنی و بدور از هیچان و تعصب، نقش سردار سلیمانی را شکلگیری محور مقاومت بررسی کنیم.
برخی از ناظران تضعیف محور مقاومت طی دو سال گذشته را ناشی از جای خالی حاج قاسم می دانند و بر این اساس معتقدند که اگر یک رهبری نظامی وجود میداشت که به اندازه حاج قاسم قدرتمند میبود، محور مقاومت میتوانست به انسجام گذشته خود باز گردد. در مقابل عدهای از ناظران امور منطقه معتقدند که هرچند رهبری حاج قاسم در انسجام محور مقاومت بسیار مهم بود، ولی در کنار این رهبری، حضور و گسترش داعش و جریان تکفییری بود که عامل حرکت نیروهای مختلفی میشد که میتوانستند خود را در زیر پرچم محور مقاومت متحد کنند. اکنون اما وضعیت تغییر کرده با توجه به اینکه خطر داعش و به طور کلی جریان نظامی تکفیری از میان رفته، عملا دلیل وجودی محور مقاومت از میان رفته است و بازگرداندن انسجام به آن عملا غیرممکن است.
گروه اول کارشناسان معتقدند در این دو سال، نبود سردار دلها بیش از هر زمان دیگری حس شده و این موضوع را براحتی میتوانیم در وضعیت فعلی محور مقاومت مشاهده کنیم. سردار نه تنها یک سرباز نمونه و جان فدای اسلام بود بلکه یک انسان شایسته و یک رهبر واقعی بود. یک فرمانده نظامی با کولهباری از تجربه که سالها حضور در خط مقدم، از وی یک رهبر به معنی واقعی کلمه ساخته بود. سردار سلیمانی با درایت و هوش نظامی بالای خود محور مقاومت را در منطقه منسجم کرد. گروه دوم اما می گوید هرچند قدرت رهبری سردار سلیمانی عامل موفقیتهای عملیاتی گروههای مختلف در منطقه و به طور خاص در منطقه شام بود، ولی علت اولیه تشکیل این گروهها، خطری بود که بومیهای منطقه نسبت به خطر داعش و تروریسم احساس میکردند و این خطر بود که ابتداً آنها را به سمت ما سوق داد و البته رهبری سردار سلیمانی باعث انسجام آنها شد. اکنون که به عدم موفقیتهای عملیاتی برخی از گروهای محور مقاومت نگاه می کنیم، در بیشتر موارد نمیتوانیم مستقیما رهبری نظامی را متهم کنیم و بیشتر مشکل در نبود انگیزه و خستگی در میان پیاده نظامان است.
در دو سال گذشته و پس از شهادت سردار شاهد بودیم که برخی گروههای شبه نظامی مرتبط با محور مقاومت دست به حرکات و فعالیتهای سرخود زده و با سپاه قدس همکاری لازم را نداشتهاند و گزارشهای مختلفی حکایت از عدم هماهنگی فرماندهان برخی از این گروهها با فرماندهان سپاه قدس در یک سال گذشته داشته است. از سوی دیگر برخی از گروههای شیعه برای تامین و حفظ امنیت خود و در راستای جذب محبوبیت بیشتر میان شیعان عراق بیشتر تصمیمات درون-سازمانی گرفته و از این زاویه منافع محور مقاومت را به نوعی بازتعریف کردهاند. حتی گزارشهایی هم از مناطق غربی و شمال آفریقا به دست رسیده که برخی از نیروهای محور مقاومت به نیروهای شبه نظامی غیرشیعه پیوستهاند که این موضوع از یک سو به علت بی سرپرست ماندن این نیروها و از سوی دیگر به علت ارائه مشوقهای اقتصادی از سوی گروهای غیرشیعه بوده است.
هرچند مشکلات و نابسامانی های فوق را نمیتوان انکار کرد ولی این بدان معنی نیست که رهبری محور مقاومت مقصر باشد. برخی تلاش کردهاند همه مشکلات را به فرماندهی و مدیریت سردار قاآنی ربط دهند که البته این موضوع کمال بی انصافی است. شکی نیست که سردار سلیمانی تکرارپذیر نیست و رابطهای که وی با لایههای مختلف محور مقاومت داشت را بعید است که فرمانده دیگری بتواند داشته باشد. این واقعیات درباره سردار سلیمانی اما به معنی این نیست که سردار قاآنی ضعیف عمل کرده است و مسئول شکستهای اخیر محور مقاومت می باشد. البته در بحث فرماندهی و مدیریت نظامی اشتباهاتی رخ میدهد و این موضوعات باید هم از لحاظ کارشناسی و هم لحاظ قانونی پیگیری شود، ولی در تحلیل شکستها، بسیار سادهانگارانه است که بخواهیم تنها یک نفر را مسئول بدانیم و چشممان را بر روی دلایل عمیقتر ببندیم.
پاسخ به این سوال که آیا موضوعیت محور مقاومت در مناطق همچون سوریه و یمن از میان نرفته یا نه، هم محتاج شجاعت و هم محتاج شفافیت است. متاسفانه ما در بحث عملیات نظامی به طور کلی، و به طور خاص عملیات محور مقاومت حتی از شفافیت درون سازمانی هم بی بهره هستیم. هم در فاجعه شهادت مهندس فخری زاده و هم در ماجرای شهادت سردار ایرلو گفتیم که موضوع شفافیت باید در اولویت سازمانهای ناظر باشد. تا زمانی که ما با شفافیت به تحلیل شکستهای خود نپردازیم، نمی توانیم دلایل شکست را درک کنیم و به همین علت هم هست که دچار سطحی نگری شده و همه مشکلات را به مدیریت یک فرمانده تقلیل می دهیم. همان افرادی که دیروز فرماندهان شهید جنگ تحمیلی را مقصر می دانستند و از تحلیل اصولی ضعفها سر باز میزدند، امروز هم سردار قاآنی را ملامت میکنند.
در دومین سالگرد شهادت سردار سلیمانی باید ضمن گرامیداشت یاد و خاطره حاج قاسم، از گذشته درس بگیریم و نگاهی واقعگرایانه و به روز شده نسبت به آینده داشته باشیم. این منش و رویکرد سردار سلیمانی هم بود، کما اینکه ایشان با درایت و هشیاری توانست از پارادایمهای نظامی که در زمان جنگ تحمیلی حاکم بود گذر کند و خود را با واقعیات جدید میدان در مناطق مختلف خاورمیانه تطبیق دهد. انشاالله همه ما ادامه دهنده این روش و منش باشیم.