سالها پس از پایان جنگ تحمیلی با توجه به اینکه نیازهای درمانی و مالی و حتی روحی-روانی ایثارگران و جانبازان ۸ سال دفاع مقدس رو به افزایش بود و فرزندان این عزیزان و فرزندان شاهد با چالشهای مربوط به تحصیلات دانشگاهی و اشتغال و تشکیل خانواده روبرو بودند، نیاز به ایجاد تشکلهایی که صدای این قشر در جامعه باشد به خوبی حس میشد. در همان سالها یعنی در دهههای هفتاد و هشتاد، تشکلها و سازمانهایی که نام جانبازان و ایثارگران را یدک میکشیدند، تشکیل شدند و در ابتدا هم این تشکلها تنوع قابل توجهی داشتند. برخی از آنها عمر کوتاهی داشتند اما برخی از آنها که از حمایت سیاسیون و مقامات ارشد کشور سود میبردند گسترش پیدا کرده و به صدای اصلی جامعه ایثارگران تبدیل شدند. اما نگرانی بسیاری از ایثارگران و فرزندان شاهد امروز اینست که یک نوع تک صدای ایجاد شده و تشکلهای قدرتمند موجود، همه سلیقههای فرهنگی و سیاسی جامعه جانبازان را منعکس نمیکنند.
از میان تشکلهای نام آشنایی که دستکم از سوی اعضای جامعه ایثارگران اداره میشود، میتوان به جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی، مجمع ایثارگران اصلاحطلب و جمعیت جانبازان اشاره کرد که هر یک با یک نگاه سیاسی و حامیان خاص خود متصل به یک جریان خاص میباشند. هرچند در این فهرست هم نام اصولگرایان و هم اصلاحطلبان دیده می شود (بعنوان مثال جمعیت ایثارگران با دبیرکلی محمدجواد عامری و جمعیت ایثارگران اصلاح طلب با دبیرکلی جواد امام)، ولی واقعیت این است که این تشکلها هم همچون دیگر جریانات سیاسی کشور، دست به دوگانهسازیهای کاذب میزنند و نهایتا طیف وسیع سبکها و سلیقههای وجود در جامعه ایثارگران را نمایندگی نمیکنند و در عمل تنها منافع جناحی گروهها و اشخاص خاصی را تامین میکنند. برای مثال میتوان به وضعیت جمعیت جانبازان با رهبری مجتبی شاکری اشاره کرد که هرچند نام جانبازان را یدک میکشد ولی در عمل هیچ یک از مطالبات واقعی جانبازان – از بیمه درمانی گرفته تا وضعیت اشتغال و غیره – را به گوش حاکمیت نمیرسانند.
از سوی دیگر نیز مجمع ایثارگران اصلاحطلب همانطور که از نامش مشخص است، در جبهه اصلاحطلبان فعالیت دارد و به نوعی نماینده سیاسی ایثاگران اصلاحطلب هستند. اگر بخواهیم صادقانه و بدون تعارف در این مورد صحبت کرده باشیم، باید بگوئیم که این مجمع نیز به هیچ وجه حل مشکلات ایثارگران را در دستور کار خود قرار نداده و صدای اکثریت ایثارگران و جانبازان نیست و هیچ کارنامه مثبتی در برآورده کردن مطالبات اجتماعی و حتی قانونی آنها ندارد. الویت تمام این نهادها نفوذ سیاسی در نهادهای حاکمیتی، و ترویج یک ایدیولوژی خاص سیاسیست. این سازمانها تنها نماینده بخش کوچکی از ایثارگران و جانبازان هستند که کمتر به دردها و چالشهای این قشر زخم خورده توجه میکنند و بیشتر شعار میدهند و تبلیغ برای سیاستمداران و دولتمردان نزدیک به افکار سیاسی خود میکنند.
اگر افرادی که در راس این گروهها و تشکلها قرار دارند واقعا به فکر ایثارگران و خانوادههای شهدا هستند، باید بلندگویی باشند برای ایثارگرانی که صدایشان به گوش کسی نمیرسد. برای آنهایی که از کمترین حقوق خود، یعنی خدمات درمانی و اشتغال محرومند و مشکلات بیمه و دارو دارند، جدا از عقائد سیاسی و فکری این عزیزان. چه ایثارگران و جانبازانی که امروز منتقد نظام هستند و چه آن دسته از ایثارگرانی که همواره در سختترین روزها حامی حکومت بودهاند، باید به تعامل و همافزایی تشکلهای شاهد و ایثارگر در یک نهاد واحد تلاش کنند.
نکته قابل توجه این است که مسئولین و مدیران نهادهای مربوط به امور ایثارگران و جانبازان همیشه بر اهمیت تشکلهای مذکور تاکید داشتهاند. چندی پیش از عزل شدن از سمت خود، سعید اوحدی، که بزودی جای خود را به دکتر قاضی-زاده هاشمی در راس بنیاد شهید خواهد داد، گفته بود که «تشکلهای شاهد و ایثارگر نه تنها سرمایههای بنیاد شهید و امور ایثارگران، بلکه از سرمایههای بزرگ انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران هستند». اما موضوعی که هیچگاه به آن اشاره نمیشود این است که نقش این تشکلها واقعا در زندگی روزمره ایثارگران و خانواده شهدا چیست؟ چرا هیچ کدام از این تشکلها در راستای ایجاد یک پلاتفرم عمومی برای فرزندان شاهد تلاش نمیکنند تا آنها بتوانند صدای اکثریت فرزندان شهدا و ایثارگران در حکومت باشند؟