شهید سید حامد جعفری از شهدای شناور پشتیبانی کنارک است که یک سال پیش با تعدادی از دریادلان نیروی دریایی، به فیض شهادت نائل آمد.
صدای مدافعان – عصر روز یکشنبه بیست و یکم اردیبهشت ۱۳۹۹، خبری منتشر شد که همه را مات و مبهوت و بیقرار کرد، خبر از این قرار بود: ناو موشک انداز کنارک در حین انجام تمرین دریایی تعدادی از شناورهای نیروی دریایی ارتش در آبهای جاسک و چابهار، دچار حادثه شد و ۱۹ دریادل شهید و تعدادی نیز زخمی شدند.
خبر سنگین بود و اطلاعات ضد و نقیض، اما بالاخره تایید شد و مهمان امروز ما با دو همتبار دیگرش، یعنی شهیدان افشون و خادمی حسینی از ممسنی و رستم و دیگر شهدای حادثه، از دل آب، به آسمان پرکشیدند.
دلیر بود و جسور، دومین فرزند خانواده، شوخ طبع و خندهرو، مهربان و دلسوز و نمونه بارز جوان مؤمن و انقلابی و پای کار مد نظر رهبر عزیز و امام امت(مدظلهالعالی).
ارادتش به خاندان عصمت و طهارت(ع) را در ذاکر این خاندان بودن دیده بود و بانی جلسات هیأت و رونق مسجد در روستای آبپخشان نورآباد یعنی محل سکونت خانوادهاش بود.
عشق به شهادت و قرار گرفتن در این مسیر را از پدر که خود از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس است، گرفت و آنچنان زیبا پرورش یافت که به جرگه شاهدان یرزقون عند ربهم راه یافت و شهید شد.
شهید سید حامد جعفری را میگویم، جوانی از جنس عشق و ایثار، از جمله جوانانی که شعارش موجیم که آسودگی ما عدم ماست بود، فرزندی نیک، برادری مهربان و همسری شایسته و پدری نمونه و دوستی وفادار و بندهای خالص بود، اینها را از زبان اعضای خانواده و دوستانش شنیدهام.
انگار در روز بیست و یکم تقدیر برای او ویژه رقم خورد، چرا که هم ولادتش در این روز بود و هم شهادتش.
در ۲۱ آبان ۱۳۷۲ در روستای چشمه سفید سورناآباد دشمن زیاری ممسنی که اینک در محدوده شهرستان سپیدان است متولد شد.
دومین پسر خانواده، درسخوان و باهوش و در امور فرهنگی و مذهبی نیز خلاق و پرتلاش بود، تحصیلاتش را در روستا گذراند و پس از عزیمت خانواده به روستای آبپخشان نورآباد، تمام فعالیتها را در آنجا شروع و پیگیری نمود.
نامش سر لیست تمام مسابقات قرآن و نماز و نهجالبلاغه بود و بیش از بیست جایزه و لوح تقدیر در این شاخهها از او به یادگار مانده است.
بعد از اتمام دوران دبیرستان در سال۱۳۹۰ بلافاصله وارد ارتش شد و در نیروی دریایی بوشهر دوران آموزشی را گذراند و در دل آب به سربازی وطن و در لباس مقدس ارتش مشغول به خدمت شد.
ولایت مدار بود و عاشق شهادت، اهتمام به نماز اول وقت برای استجابت دعا تاکید همیشگی او به اطرافیان و خود الگویی بیبدیل در این زمینه بود.
شهید سید حامد جعفری چند سال بعد از ورود به ارتش ازدواج کرد و ثمره این ازدواج، پسرش سبحان است که این روزها در کنار خواهرخواندهاش داستان شهادت پدر را مرور میکند و دلتنگی و بیتابی هر روزهاش، روضه تازهای است.
مهربان بود و سازگار، با کودکان کودکی میکرد و در جمع بزرگترها در اوج ادب و با دریایی از اطلاعات عمومی و عشق و ارادت به مکتب اهل بیت(ع) و قرآن، در صورت نیاز، اظهار نظر میکرد.
جوان بود، اما سرشار از تجربه و مردانگی، برای هر کدام از اعضای خانواده جایگاه ویژهای داشت، عشق پدر بود و عزیز مادر و بهترین دوست برادر، همسری فداکار بود و پدری دوستداشتنی.
حکایت شهادتش و رابطه او با مادر، تصویرگر مادرانهای از جنس دلتنگی هر روزه و اشکمدام است، مادری که چند نوبت در روز با سیدحامد دلبندش تلفنی صحبت میکرد و آن روزها تلفن همراه از او دور نمیشد الان و بیشتر اوقات فراموش میکند که تلفن همراه دارد، انگار دیگر منتظر تماس کسی نیست و چشمان همیشه خیس و عشق بینهایتش به سبحان بیانگر و گواه این موضوع است.
کوهنوردی از مهمترین علاقههای او بود و متربیان حلقات صالحین، شادی در اوج قله را بارها با او تجربه کرده بودند، استوار بودن مثل کوه و نرمخو و روان بودن مثل آب، درس همیشگی او به نوجوانان بسیجی و اعضای کانون فرهنگی مسجد روستا بود.
شهید سید حامد جعفری امضای شهادتنامهاش را از حاج قاسم گرفت، این را سید حمید برادر بزرگترش میگوید: از مراسم سردار که برمیگشتیم، سیدحامد با حسرتی عجیب بر قاب عکس حاج قاسم دستی کشید و گفت: «داداش یعنی میشه منم شهید بشم» به او گفتم: بله، لیاقت که باشد شهادت بعید نیست، گفت: نه، منظورم هر شهادتی نیست، باید مثل سردار شهید شوم و شاید از همانجا تاییدیه را گرفت و خیلی زود به سردار دلها پیوست.
سید حمید میگوید، برادرم به زیارت عاشورا علاقه عجیبی داشت و نماد عینی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم بود، در و دیوار جایی که روضه سیدالشهدا(ع) و زیارت عاشورا برگزار میشد هم برایش حرمت داشت.
در آخرین دیدار با پدر و وقتی که برای آخرین بار او را به فرودگاه رساند، در مورد مسائلی صحبت کرد که حکایت از پرواز میداد اما هیچ کس در آن لحظات انتظار آخرین سفر و شهادتش را نداشت، رمز کارتهای بانکی و چک و… را به پدر داد و گفت: شاید لازمتان شد و سفارشاتی در مورد دخترخواندهاش داشت.
وصیتنامه ننوشت، ولی سفارشاتی را با تأکید چندین نوبت تکرار کرد، با عشق مثال زدنی به ولی فقیه، دیگران را سفارش به ولایتپذیری و پایبندی به نظام و انقلاب میکرد و نماز اول وقت یادآوری همیشگی او بود.
این روزها جای خالی و زمزمه الغوث الغوث او در شبهای احیا و حضور موثرش در برنامههای فرهنگی، نه فقط برای خانواده، بلکه برای تمام مردم روستا و کسانی که او را میشناختند بیش از هر زمان دیگری قابل لمس است.
اما حکایت بیتابی و دلتنگی سبحان که هنوز ۵ ساله نشده چیز دیگری است، هر روز از چگونگی شهادت پدر و تفاوتش با بقیه و اینکه چون خیلی خوب بود و خدا بیشتر از همه او را دوست داشت میگوید و این بیتابیها دل مادر شهید را بیشتر میسوزاند.
مادر نه برای دل خود که برای آرامش سبحان هر روز دعا میکند و بدون شک، چند نوبت حضور سید حامد در خواب سبحان و سفارش به اذیت نکردن مادر و آرامش فعلی او از استجابت دعای مادر شهید است.
یاد و نام این شهید که خانواده و اطرافیانش نیز مثل او، خواهان حفظ همه جانبه نظام و انقلاب و دلجویی از خانواده و یادگاران شهدا هستند تا همیشه بر تارک زیبای ایران اسلامی میدرخشد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.